کشاورزی در ایران فرایندی پیچیده است که همواره در جدال بین نظریههای واردات و تولید در نوسان است و میزان آسیب آن به قدرت طرفداران آنها در دورههای مختلف بستگی دارد. به همین جهت در سالهایی کشور به سمت واردات اریب میشود و برعکس با توجه به جهتگیریهای اعتقادی سیاستگذاران و برنامهریزان به سمت تولید.
کشت نیوز؛ محمد قربانی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد| شدت این جدال و در نتیجه بحران منتج از آن، زمانی خواهد بود که بخش کشاورزی مانند شرایط کنونی دو مدیریتی اداره شود بهنحوی که یک مدیر نگاه به تولید داخل داشته باشد و مدیر دیگر نگاه به واردات. کشاورزی در ایران پاندولی عمل میکند.
این حالت، فرایند و جریان مطلوبی برای برنامهریزی آینده امنیت غذایی محسوب نمیشود. به همین دلیل باید از چنین پوسته مدیریتی تهدید و تحدیدکننده امنیت غذایی پایدار رهایی یافت و بر مداری حرکت کرد که توأمان با عقلانیت در برنامهریزی، امنیت غذایی را در بلندمدت تضمین و انگیزههاي تولید داخلی را تقویت نماید.
در یک تقسیمبندی عمومی میتوان گفت که در ارتباط با کشاورزی ایران سه دیدگاه کاملا متمایز از هم وجود دارد و هر دیدگاهی طرفداران جدی و قدرتمندی در نظام کشاورزی ایران دارد. این سه دیدگاه عبارتاند از:
۱. دستیابی به امنیت غذایی ۹۰ درصدی و خودکفایی در تولید محصولات اساسی با استفاده از فناوری، دانشبنیانسازی کشاورزی و افزایش بهرهوری با همان سطح کنونی مصرف منابع.
۲. حفظ منابع پایه بهویژه آب و تأمین امنیت غذایی با واردات محصولات کشاورزی (حفظ وابستگی غذایی).
۳. توجه به درجهای از خوداتکایی و فاصلهگیری از خودکفایی در تولید محصولات اساسی.
سوال این است که کدام یک از سه دیدگاه برشمرده شده عقلایی بوده و با توجه به برنامههای بخش کشاورزی دستیافتنی است؟ موانع موجود برای دستیابی آن کدام است؟ در صورت رفع موانع، درجه دستیابی به آن چگونه خواهد بود؟
اگرچه پاسخ به این سوالها در نگاه اول بسیار ساده است اما اگر شناخت درست و کاملی از جغرافیا، امکانات، زیرساختها، موانع، باورها و انگیزههای بخش کشاورزی وجود داشته باشد و به اصطلاح کسی که میخواهد به این سوالها پاسخ صریح و شفاف بدهد، میدان عمل را از نزدیک دیده و لمس کرده باشد آنگاه پاسخ به این سوال دشوار و شاید بتوان گفت مشروط میشود.
از زاویه عقلایی مشخص است که دیدگاه اول طرفدار بیشتری دارد زیرا در علم اقتصاد نیز بر دیدگاه اول به جهت توجه همزمان به سه مؤلفه ارتقای فناوری، دانشبنیانسازی کشاورزی و افزایش بهرهوری با همان سطح مصرف کنونی منابع برای دستیابی به تولید بالاتر، درجه امنیت غذایی بالاتر هدفگذاری شده و عدم مصرف بیشتر منابع تاکید میشود.
اما آنچه دیدگاه اول را بیشتر دچار تزلزل کرده و از حوزه عملیات میدانی دور میسازد، عبارتاند از:
الف- عدم باورمندی و اعتقاد درونی و عملیاتی به اجرایی شدن و درواقع عدم اعتقاد به “شدن”
ب- بیان دیدگاه در زبان، شعار و گفتمانهای مدیران اما در موقعیت عملیاتی درست بر عکس عمل کردن یعنی توجه به واردات.
ج- نگاه جزیرهای در مدیریت بخش کشاورزی و نبود همافزایی بین واحدهای صف ( میدان کشاورزی) و ستاد ( سطح سیاستگذاری و پشتیبانی میدان کشاورزی).
د- اجرای ناقص برنامههای جزئی تولیدی تعریف شده در سطح میدان کشاورزی ناشی از کمبود نیروی انسانی، موانع اجرا و عدم وقتگذاری کامل در مسیر اجرا.
ه- تمرکز بیش از حد واحدهای وزارت جهادکشاورزی بر بحران تولید چند محصول دارای سابقه و روند و به واقع عدم هدایت منابع و به ویژه مدیریت به کل تولید محصولات کشاورزی که به نوعی هدررفت منابع را رقم میزند.
علاوه بر این شش مولفه کلیدی که نقش پیشران دارند، متغیرهای دیگری دخالت دارند که عبارتاند از:
۱. عدم توجه به استفاده درست از زیرساختهای تولیدی موجود و هدایت آنها به سمت فعالیتهای تولیدی تعریف شده در برنامه تولیدی.
۲. عدم توجه جدی به جذب منابع مالی از مردم و هدایت آن به سمت سرمایهگذاری در بخش کشاورزی
۳. عدم استفاده درست از منابع سرمایهای دولتی برای ارتقای سرمایهگذاری در فعالیتهای تولیدی اولویتدار با تولید ارزش افزوده بالا.
۴. نبود برنامه تحول بنیادی برای بخش کشاورزی مبتنی بر نقشه راه مشخص، هدفمند و قابل ارزیابی در افق زمانی تعریف شده.
۵. جهتگیری و هدایت بیش از حد منابع به سمت فعالیتهای دارای درجه اشباع و غفلت از حوزههای دارای وابستگی وارداتی.
۶. عدم سرمایهگذاری بالا در فناوریهای ارتقادهنده بهرهوری بخش کشاورزی و به نوعی حرکت بر مدار سنتی گذشته در حوزه تولید و توجه به فناوریهای حداقلی.
رفع بنیادین موانع بخش اول نیازمند پرواز با اقتدار مدیریت جهادی- انقلابی و نه حرکت آرام و شاید بهتر باشد گفته شود ساکن بر روی باند پرواز است که در فضای موجود فرایندی بسیار دشوار است.
در صورت عبور از موانع پیشران بخش اول، رفع چالشها و موانع بخش دوم سهلالوصول خواهد بود و عملا ریلگذاری درستی ایجاد خواهد شد بهگونهای که قطار امنیت غذایی با سرعت بالا میتواند به اهداف ترسیم شده برای آن دست یابد و امنیت غذایی پایداری را به ارمغان بیاورد.
درواقع دیدگاه اول میتواند در میدان کشاورزی عملیاتی شود و با حمایت از تولید داخلی، به مرز خودکفایی دست یافت.
امید این که بخش کشاورزی از فضای دو مدیریتی کارپوشهای و حرکت دوگان بر مدار حمایت از تولید داخل و اتکا به واردات (تضاد ضربهزننده)، خارج و برنامههای تحولی کشاورزی را مبتنی بر دیدگاه اول با اقتدار مدیریت جهادی- انقلابی عملیاتی نماید.
در صورت جهتگیری بر این مدار در طول برنامه هفتم میتوان به امنیت غذایی ۹۰ درصدی و درجه بالایی از خودکفایی کشاورزی دست یافت بدون آنکه فشار جدی به منابع پایه وارد شود و عبور از وضعیت کنونی مصارف صورت گیرد.